اشعار بهجت فروغی مقدم

  • متولد:

در کشتی نوحیم اگر، هیچ غمی نیست!  / بهجت فروغی مقدم

آرام بمانید! که این کارِ کمی نیست! 
تا قلّهٔ این دامنه بیش از قدمی نیست 
 
بیدار بمانید! که گهوارهٔ خواب است،  
آن جاده که در رهگذرش پیچ و خمی نیست 
 
صد موج به راه افتد و صد سیل ببارد 
در کشتی نوحیم اگر، هیچ غمی نیست! 
 
سودی‌ست شهادت که در آن نیست زیانی 
راهی‌ست ره عشق که در آن عدمی نیست! 
 
صد شکر که از تازش طوفان حوادث 
بر چهرهٔ معشوق نشان المی نیست 
 
در بارش باران شهاب شب آشوب 
صد شکر که بر ابرویت ای ماه خمی نیست 
 
آرام بمانید، که این کار کمی نیست! 
آسوده... که چون می‌گذرد هیچ غمی نیست!
 
 
133 0 5

جشن تولدی ست به هر گوشه ی جهان / بهجت فروغی مقدم

لبخند سرخ باغ انار است مادرم
عاشق ترین همیشه بهار است مادرم

گرمای خانه است و همه خانواده را
عمری ست محور است و مدار است مادرم
::

همراه با تمام فراز و فرودها
در حرکتند یکسره امواج رودها

در حرکتند کوه و کوریر و فراری اند
از رخوت عدم همه ی باوجودها

شوق شروع تازه سرازیر می کند
خورشید را به سمت زمین صبح زودها

جشن تولدی ست به هر گوشه ی جهان
هر لحظه با حضور جدیدالورودها

هر سنگ ریزه ای که سر راه زندگی ست
پاگرد پله ای ست برای صعودها

 
214 0 5